عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد