آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را