میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
دلتنگی همیشۀ بابا علی علی!
سردارِ لشکر من تنها علی علی!
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی