سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است