ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود