هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده