هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست