نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشّاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست