عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم