همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر