مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود