عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است