رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد