پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟