میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد