ای تشنه به سرچشمۀ احساس بیا
با دامنی از شقایق و یاس بیا
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...