این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود