ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»