مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت