ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟