با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را