تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم