رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم