اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
باغ سپیدپوش که بسیاری و کمی
بر برگبرگ خاطر من لطف شبنمی
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد