امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند