حاج قاسم سلام! آمدهام،
با خودت راهی نجف بشوم
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس را
خروش جاننثاران «ابومهدی مهندس» را
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
مرگ بر تازیانهها
تازیانههای بیامان، به گردههای بیگناه بردگان
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
همواره نبرد حق و باطل برپاست
هر روز برای مسلمین عاشوراست