اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
باغ سپیدپوش که بسیاری و کمی
بر برگبرگ خاطر من لطف شبنمی
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
تبر بردار «ابراهیم»! در این عصر ظلمانی
بیا تا باز این بتهای سنگی را بلرزانی
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند