آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت