آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
رحمت باران اگر سیل است یا موج بلاست
هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست
بسیار بار آب گذر کرد از سرش
شیراز ماند و چشمۀ الله اکبرش
به روی آب میبینم ورقهای گلستان را
به طوفان میدهد سیلاب، مشق «باز باران» را
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند