خوش است لالۀ آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالۀ جدید شدن
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
چه سِرّیست؟ چه رازیست؟
چه راز و چه نیازیست؟
تابید بر زمین
نوری از آسمان
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
رفتند که این نام سرافراز بماند
بر مأذنهها نام علی باز بماند
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
یک روز که پیغمبر، از گرمیِ تابستان
همراه علی میرفت، در سایۀ نخلستان