در هر گذری و کوچه و بازاری
پهن است بساطِ حرصِ دنیاداری
بخوان از سورۀ احساس و غیرت
بگو از مرد میدان مرد ملت
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد