حاج قاسم سلام! آمدهام،
با خودت راهی نجف بشوم
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس را
خروش جاننثاران «ابومهدی مهندس» را
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها!