شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

خون‌خواه سلیمانی

سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی

حق است خاطرخواهت اسماعیل باشد
وقتی به مسلخ این چنین آماده باشی

یعنی شهادت‌نامه از دستت نیفتد
بی‌وقفه بانگ «اِرجعی» سرداده باشی

از دوستان هم بشنوی زخم‌زبان‌ها
در عین غربت مثل سرو آزاده باشی

تو شیری و جنگاور میدان، طبیعی‌ست
در چنگ این کفتارها افتاده باشی

دیروز خون‌خواه سلیمانی و امروز
سر در گریبان این‌قدر دلداده باشی

می‌بینمت با خاتم خونین در انگشت
در مظلمه هرچند حاجی‌زاده باشی