روایت‌های کوتاه

رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان
شاید که دلداری دهی راننده‌ای را
وقتی شکایت می‌کند از راه‌بندان
می‌آوری تا کوپه کیف مادری را
که ناتوان راهی شده سوی خراسان
شاید صدامان کرده‌ای با نام کوچک
در غربت یکریز شهری نامسلمان
شاید تو را یک صبح جمعه دیده باشیم
که چای می‌ریزی برای ندبه‌خوانان
گاهی می‌اندیشم در این سرما کجایی؟
شاید کنار آتش یک مرد چوپان
شاید تو را هر جای دنیا دیده باشیم
در زیر باران...زیر باران...زیر باران...
(اعظم سعادتمند)
در این نوشتار، پیرامون سه شعر مهدوی که در آن‌ها روایت نقش مهمی دارد به نکاتی اشاره می‌کنیم.
در شعر اول از اعظم سعادتمند، روایت از اتفاقی ساده در زندگی در مصراع اول شروع می‌شود و با تصویری شاعرانه در مصراع آخر به پایان می‌رسد. در چنین شعرهایی، «روایت نوعی از بیان است که با عمل، با سیر حوادث و با زندگی و جنب و جوش، سر و کار دارد.» (میرصادقی: ۱۵۰) شاعر شش بار از واژۀ «شاید» استفاده کرده و دربارۀ خیال واقع‌گرای خود حکمی صادر نکرده است، در عین حال به اتفاق‌های ساده و ملموس اشاره کرده و بر محور شخصیت‌های قابل باور، «طفل کلاس اولی»، «راننده»، «مادر»، «ندبه‌خوانان»، «مرد چوپان» یک خط سیر درونی را دنبال کرده است. خواننده با خواندن این شعر انگار پا به پای امام زمان(عج) حرکت کرده و حضور او را حس می‌کند.
*
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حکایت کرده باشی
گاهی اگر زیر درختان مدینه
بعد از زیارت استراحت کرده باشی
گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا
آیینه‌ای را غرق حیرت کرده باشی
در سال‌های سال دوری و صبوری
چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی
حتی اگر بی‌آنکه مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حدیثی را روایت کرده باشی
یا در میان کوچه‌های تنگ و خسته
نان و پنیر و عشق، قسمت کرده باشی
پس بوده‌ای و هستی و می‌آیی از راه
تا حق دل‌ها را رعایت کرده باشی
پس مردمک‌های نگاه ما عقیم‌اند
تو حاضری بی‌آنکه غیبت کرده باشی!
(نغمه مستشار نظامی)
در شعر دوم، با بیان و واژگان شاعرانه‌تری روبرو شده‌ایم که شاعر پنج بار از واژۀ «گاهی» در اول مصراع‌ها استفاده کرده است که آوردن این واژه به نوعی حلقۀ اتصال روایت کلی غزل است. برخی تصاویر این شعر، تداعی تاریخی دارند و مستقیم و غیرمستقیم تلمیح‌محور هستند. اشاره به موقعیت‌های مکانی «چاه»،‌ »زیر درختان مدینه»، «کوچه‌ها» و موقعیت‌های زمانی «بعد از زیارت»، «بعد از وضو»، «شب قدر» به ترسیم شخصیت امام(عج) کمک کرده است و از نکات برجستۀ این غزل روایی محسوب می‌شود.
*
آن روز هرچند آخرین روز جهان باشد
باید شروع فصل خوب داستان باشد
روزی که پیدا می‌شود خورشید پشت ابر
باید که بارانی‌ترین روز جهان باشد
مردی که ده قرن است با عشق و عطش زنده‌ست
باید نه خیلی پیر نه خیلی جوان باشد
با خود تصور می‌کنم گاهی نگاهش را
چشمی که بی‌اندازه باید مهربان باشد
یک روز می‌آید که این‌ها خواب و رؤیا نیست
و خوش به حال هر کسی که آن زمان باشد
بی‌بی که جان می‌داد بالا را نشان می‌داد
شاید خبرهای خوشی در آسمان باشد
بی‌بی که پای دار هی این آخری می‌گفت
این آخرین قالیچه نذر جمکران باشد...
(حسن بیاتانی)
در شعر سوم، روایت از جنس تصوری است که شاعر از اتفاقات آینده دارد، از زمانی که ظهور حضرت تحقق می‌یابد. شاعر پنج بار از واژۀ «روز» استفاده کرده است که مانند شعرهای قبلی این تکرار و تأکید به خط سیر روایت کمک می‌کند و از ویژگی‌ها روایت محسوب می‌شود. این غزل با این تعریف هماهنگی دارد که «روایت‌ها در ساده‌ترین مفهوم، داستان‌هایی است که در زمان رخ می‌دهد و راوی کسی است که داستان را نقل می‌کند.»(آسابرگر:۲۱)علاوه بر آن، تصاویر این غزل و اشاره به «آخرین روز جهان»، «خورشید پشت ابر»، «نه خیلی پیر نه خیلی جوان»... که با تکیه بر منابع دینی و باورهای عموم مردمی سروده شده، به استواری شعر کمک کرده است؛ گرچه این شعر به ترسیم روایی شخصیت نپرداخته است اما تعریف عاطفی‌تر از مفهوم انتظار دارد.

 

___________________________________________
📗 آسابرگر، آرتور (۱۳۸۰). روایت در فرهنگ عامیانه، رسانه و زندگی روزمره. ترجمۀ محمدرضا لیراوی، تهران: سروش.
📗 میرصادقی، جمال (۱۳۷۷). واژه‌نامۀ هنر داستانی، تهران: مهناز.

پدیدآورنده
درباره شاعر