شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ضریح زلف تو

ای لهجه‌ات ز نغمۀ باران فصیح‌تر
لبخندت از تبسم گل‌ها ملیح‌تر

بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست
یعنی ندیده از خم زلفت ضریح‌تر

ای با خدای عرش ز موسی کلیم‌تر
با ساکنان فرش ز عیسی مسیح‌تر

با دیدن تو عشق نمک‌گیر شد که دید
روی تو را ز چهرۀ یوسف ملیح‌تر

تو حُسن مطلع غزل سبز خلقتی
حسن ختام قصۀ ناب نبوتی


هفت آسمان و رحمت رنگین‌کمانی‌ات
ذرات خاک و مرحمت آسمانی‌ات

احساس شاخه‌ها و نسیم نوازشت
شوق شکوفه‌ها، وزش مهربانی‌ات

تنها گل همیشه بهار جهان تویی
گل‌ها معطر از نفس جاودانی‌ات

لطف تو بوده شامل حال درخت‌ها
«حنّانه» بهره‌مند شد از خطبه‌خوانی‌ات

هر آفریده‌ای شده مدیون جود تو
بُرده نصیبی از برکات وجود تو


بر چهرۀ تو نقش تبسم همیشگی
در چشم‌های تو غم مردم همیشگی

دریایی و نمایش آرامشی ولی
در پهنۀ دل تو تلاطم همیشگی

در وسعتی که عطر سکوت تو می‌وزد
بارانی از ترانه، ترنّم همیشگی

با حکمت ظریف تو ما بین عشق و عقل
سازش همیشگی و تفاهم همیشگی

خورشید جاودانۀ اشراق روی توست
سرچشمۀ‌ «مکارم‌الاخلاق» خوی توست


تکرار نام تو شده آواز جبرئیل
آگاهی از مقام تو اعجاز جبرئیل

تا اوج عرش در شب معراج رفته‌ای
بالاتر از نهایت پرواز جبرئیل

مثل حریرِ روشنی از نور پهن شد
در مقدم «براق» پر باز جبرئیل

مداح آستان تو و دوستان توست
باید شنید وصف شما را ز جبرئیل

سرمست نام توست بزرگِ فرشتگان
پیرِ غلام توست بزرگ فرشتگان


در آسمان عرش تمام ستاره‌ها
بر نور با شکوه تو دارند اشاره‌ها

چشم تو آینه‌ست نه آیینه چشم توست
باید عوض شود روش استعاره‌ها

شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو
داده‌ست آبرو به تمام هزاره‌ها

همواره با نسیم مسیحایی اذان
نام تو جاری است بر اوج مناره‌ها

گلواژه‌ای برای همیشه‌ست نام تو
«ثبت است بر جریدۀ عالم دوام تو»