صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را