ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین
ای خون خدا خون سرافراز حسین
از روى حسین تا نقاب افکندند
در عالم عشق، انقلاب افکندند
تو آن عاشقترین مردی که در تاریخ میگویند
تو آن انسانِ نایابی که با فانوس میجویند
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
که بود این موج، این طوفان، که خواب از چشم دریا برد؟
و شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا برد
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
ای موجِ صفا، روانۀ ساحل تو
ای مهر و وفا، سرشتِ آب و گل تو
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است