ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
از باغ گفت و از غم بیبرگ و باریاش
از باغبان و زمزمههای بهاریاش
ای روشن امید که در دل نشستهای
چون چلچراغ عشق، به محفل نشستهای
خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست
گلدستهها منادی شوق پگاه توست
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم