قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو
میان معرکه ماییم و راه روشن تو
من شعر خوبی گفتم امّا او
از شعر من یک شعر بهتر گفت
بگو با من که در آن روز و در آنجا چه میدیدی؟
شهید من! میان تیر و ترکشها چه میدیدی؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
مگر نه اینکه همان طفل غزه طفل من است
چرا سکوت کنم سینهام پر از سخن است
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست