قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو
میان معرکه ماییم و راه روشن تو
بگو با من که در آن روز و در آنجا چه میدیدی؟
شهید من! میان تیر و ترکشها چه میدیدی؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
مگر نه اینکه همان طفل غزه طفل من است
چرا سکوت کنم سینهام پر از سخن است
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست