گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی