اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش