در آغوش آیینهها بودهام
نمیدانی ای دل کجا بودهام
چقدر با تو کبوتر، چقدر با تو نگاه
چقدر آینه اینجا نشسته راه به راه
عرق نبود که از چهرهات به زین میریخت
شرارههای دلت بود اینچنین میریخت
آب و جارو میکنم با چشمم این درگاه را
ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی