تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده