مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
با جان و دل آورده اگر آوردهست
خورشید دو تا قرص قمر آوردهست
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست