شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم