غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت