میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
کربلای عمر هرکس بیگمان خواهد رسید
روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید