میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
کربلای عمر هرکس بیگمان خواهد رسید
روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید