آن روزها دیوار هم تعبیری از دَر بود
در آسمان چیزی که پَر میزد، کبوتر بود...
وقتی که دیدمش،... چه بگویم؟... بدن نداشت
کوچکترین نشانهای از خویشتن نداشت
برخاستی تا روز، روز دیگری باشد
تقدیر فردا قصۀ زیباتری باشد
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
بگو به باد بپوشد لباس نامهبران را
به گوش قدس رساند سلام همسفران را